Post by Deleted on Sept 26, 2023 14:10:18 GMT
ایلیا یکی از پیامبران الهی است که با صداقت و صداقت تمام از حقایق الهی دفاع کرد. این نبی با آخاب پادشاه اسرائیل که شوهر ایزابل خبیث بود مقابله کرد. او دختر پادشاه صور بود. او سعی کرد او را متقاعد کند که خدای اسرائیل یعنی یهو را رها کند و دین بعل را در اسرائیل برقرار کند. ایلیا در کوه کرمل به آخاب صریح و صریح گفت: «من برای اسرائیل دردسر ایجاد نکردهام.» اما شما و خانواده پدرتان مشکل ایجاد می کنید. اوامر خداوند را رها کردی و از بعل پیروی کردی. (اول پادشاهان 18:18).
ایلیا با چالش بزرگی با آخاب صحبت کرد، زیرا او به خداوند صبایوت یهو اطمینان داشت که خدا با او خواهد بود، او گفت که همه کاهنان بعل و انبیای آشره را جمع کنید تا در کوه کرمل ملاقات کنند، و چنین شد. همه آمدند، مردم ایستادند و به این منظره فکر کردند و پیامبران بعل به الیاس نبی نگریستند. چه می خواست بگوید؟ پس ایلیا جلو رفت. ایلیا به مردم نزدیک شد و گفت: «تا کی بین دو نظر تزلزل خواهید کرد؟ اگر خداوند خداست، از او پیروی کنید. اما اگر بعل خداست، از او پیروی کنید.» (اول پادشاهان 18:21).
الیاس نبی در مقابل این جمعیت عظیم به پیامبران بعل وظیفه بسیار خطیری داد: آوردن دو گاو نر. آنها گاو را برای هیزم گرفتند تا قربانی سوختنی کنند، اما بدون آتش. او نیز همین کار را کرد و از آنها خواست که به نام خدایان خود دعا کنند که آتش از آسمان فرود آید و قربانی سوختنی را بسوزاند و او نیز چنین کرد. و خدایی که با آتش پاسخ می دهد اوست خدای واقعی: آنگاه تو نام خدای خود را بخوانی و من نیز نام خداوند را بخوانم. خدایی که با آتش پاسخ می دهد خداست.»
مردم این را دوست داشتند، و در عین حال، در اعماق وجودشان می خواستند بدانند خدای واقعی کیست. آیا او خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب/خدای اسرائیل است؟ یا او خدای خاموش بعل است که وجود ندارد؟ بنابراین صحنه شروع به ساختن به سمت اوج کرد. انبیای بعل گیج شده بودند، اما اکنون در متن جنگ بودند. «و گاو نر را که به آنها داده شده بود، گرفتند و او را آوردند و از صبح تا ظهر نام بعل را صدا زدند و گفتند: «ای بعل، ما را اجابت کن»، اما صدایی و پاسخی نبود.
مردم منتظر بودند که بعد از این فریاد بزرگ چه اتفاقی بیفتد، اما همه چیز بدون تغییر باقی ماند. انبیای بعل دور گاو نر می رقصیدند و منتظر جواب بودند، اما فایده ای نداشت. سپس الیاس نبی به آنها خندید: با صدای بلند فریاد بزنید که او خداست. شاید او در فکر فرو رفته است، یا مشغول چیزی است، یا در راه است، یا شاید او خواب است، پس بیدار می شود!
شاید خواب است و باید بیدار شود. سپس بلندتر فریاد زدند و طبق عادت خود با شمشیر و نیزه به خود زدند و خون بر آنها جاری شد. ظهر گذشت و آنان به پیشگویی های دیوانه وار خود تا زمان قربانی شام ادامه دادند. اما نه جوابی داد، نه کسی جواب داد، نه کسی به آنها توجه کرد.
هنگامی که پیامبران بعل نتوانستند آتش ایجاد کنند، نوبت به ایلیا رسید و او قربانگاهی ساخت و گاو را روی هیزم گذاشت. وقتی همه چیز آماده شد، سکوت همه جا را فرا گرفت. مردم منتظر ماندند و پیامبران با احتیاط فراوان ایستادند. ایلیا گفت:
«چهار کوزه بزرگ را از آب پر کنید و آن را روی هدیه و چوب بریزید.»
او گفت: "دوباره این کار را انجام بده" و آنها دوباره این کار را کردند.
او دستور داد: «این کار را برای بار سوم انجام دهید» و آنها این کار را برای بار سوم انجام دادند. آب در اطراف محراب جاری بود و حتی خندق اطراف محراب را پر می کرد.
ایلیا جلو آمد و دعا کرد: «خداوندا، خدای ابراهیم، اسحاق و اسرائیل، امروز معلوم شود که تو خدای اسرائیل هستی و من بنده تو هستم و همه اینها را به فرمان تو انجام داده ام. اجابت کن، پروردگارا، اجابتم کن، تا این مردم بدانند که تو، خداوندا، خدا هستی، و دوباره دلشان را به سوی خودت برمی گردانی.» سپس آتش خداوند فرود آمد و قربانی و چوب و سنگ و خاک را سوزاند و آب سنگر را نیز سوزاند.
وقتی همه مردم این را دیدند، به روی خود افتادند و فریاد زدند: «خداوند - او خداست! خداوند خداست!
این خدایی است که ما در مسیحیت می پرستیم. او زنده است و آماده است تا در سخت ترین شرایط مداخله کند تا دل های بد و بی رحم را تغییر دهد و آنها را به قلب های فروتن و دوست داشتنی تبدیل کند. او خدای معجزات، خدای بخشش، خدای صلح و خدای توانا است که من شما را تشویق می کنم که با ایمان به او بیایید تا او را از طریق کلامش که توسط روح القدس در کتاب مقدس نوشته شده است، بشناسید. او در اسلام نیست و مریم مرده ای نیست که کاتولیک ها برایش دعا کنند. آمین
ایلیا با چالش بزرگی با آخاب صحبت کرد، زیرا او به خداوند صبایوت یهو اطمینان داشت که خدا با او خواهد بود، او گفت که همه کاهنان بعل و انبیای آشره را جمع کنید تا در کوه کرمل ملاقات کنند، و چنین شد. همه آمدند، مردم ایستادند و به این منظره فکر کردند و پیامبران بعل به الیاس نبی نگریستند. چه می خواست بگوید؟ پس ایلیا جلو رفت. ایلیا به مردم نزدیک شد و گفت: «تا کی بین دو نظر تزلزل خواهید کرد؟ اگر خداوند خداست، از او پیروی کنید. اما اگر بعل خداست، از او پیروی کنید.» (اول پادشاهان 18:21).
الیاس نبی در مقابل این جمعیت عظیم به پیامبران بعل وظیفه بسیار خطیری داد: آوردن دو گاو نر. آنها گاو را برای هیزم گرفتند تا قربانی سوختنی کنند، اما بدون آتش. او نیز همین کار را کرد و از آنها خواست که به نام خدایان خود دعا کنند که آتش از آسمان فرود آید و قربانی سوختنی را بسوزاند و او نیز چنین کرد. و خدایی که با آتش پاسخ می دهد اوست خدای واقعی: آنگاه تو نام خدای خود را بخوانی و من نیز نام خداوند را بخوانم. خدایی که با آتش پاسخ می دهد خداست.»
مردم این را دوست داشتند، و در عین حال، در اعماق وجودشان می خواستند بدانند خدای واقعی کیست. آیا او خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب/خدای اسرائیل است؟ یا او خدای خاموش بعل است که وجود ندارد؟ بنابراین صحنه شروع به ساختن به سمت اوج کرد. انبیای بعل گیج شده بودند، اما اکنون در متن جنگ بودند. «و گاو نر را که به آنها داده شده بود، گرفتند و او را آوردند و از صبح تا ظهر نام بعل را صدا زدند و گفتند: «ای بعل، ما را اجابت کن»، اما صدایی و پاسخی نبود.
مردم منتظر بودند که بعد از این فریاد بزرگ چه اتفاقی بیفتد، اما همه چیز بدون تغییر باقی ماند. انبیای بعل دور گاو نر می رقصیدند و منتظر جواب بودند، اما فایده ای نداشت. سپس الیاس نبی به آنها خندید: با صدای بلند فریاد بزنید که او خداست. شاید او در فکر فرو رفته است، یا مشغول چیزی است، یا در راه است، یا شاید او خواب است، پس بیدار می شود!
شاید خواب است و باید بیدار شود. سپس بلندتر فریاد زدند و طبق عادت خود با شمشیر و نیزه به خود زدند و خون بر آنها جاری شد. ظهر گذشت و آنان به پیشگویی های دیوانه وار خود تا زمان قربانی شام ادامه دادند. اما نه جوابی داد، نه کسی جواب داد، نه کسی به آنها توجه کرد.
هنگامی که پیامبران بعل نتوانستند آتش ایجاد کنند، نوبت به ایلیا رسید و او قربانگاهی ساخت و گاو را روی هیزم گذاشت. وقتی همه چیز آماده شد، سکوت همه جا را فرا گرفت. مردم منتظر ماندند و پیامبران با احتیاط فراوان ایستادند. ایلیا گفت:
«چهار کوزه بزرگ را از آب پر کنید و آن را روی هدیه و چوب بریزید.»
او گفت: "دوباره این کار را انجام بده" و آنها دوباره این کار را کردند.
او دستور داد: «این کار را برای بار سوم انجام دهید» و آنها این کار را برای بار سوم انجام دادند. آب در اطراف محراب جاری بود و حتی خندق اطراف محراب را پر می کرد.
ایلیا جلو آمد و دعا کرد: «خداوندا، خدای ابراهیم، اسحاق و اسرائیل، امروز معلوم شود که تو خدای اسرائیل هستی و من بنده تو هستم و همه اینها را به فرمان تو انجام داده ام. اجابت کن، پروردگارا، اجابتم کن، تا این مردم بدانند که تو، خداوندا، خدا هستی، و دوباره دلشان را به سوی خودت برمی گردانی.» سپس آتش خداوند فرود آمد و قربانی و چوب و سنگ و خاک را سوزاند و آب سنگر را نیز سوزاند.
وقتی همه مردم این را دیدند، به روی خود افتادند و فریاد زدند: «خداوند - او خداست! خداوند خداست!
این خدایی است که ما در مسیحیت می پرستیم. او زنده است و آماده است تا در سخت ترین شرایط مداخله کند تا دل های بد و بی رحم را تغییر دهد و آنها را به قلب های فروتن و دوست داشتنی تبدیل کند. او خدای معجزات، خدای بخشش، خدای صلح و خدای توانا است که من شما را تشویق می کنم که با ایمان به او بیایید تا او را از طریق کلامش که توسط روح القدس در کتاب مقدس نوشته شده است، بشناسید. او در اسلام نیست و مریم مرده ای نیست که کاتولیک ها برایش دعا کنند. آمین